دل ما کاش چنان وسعت یک صحرا بودکاشکی سینه ما چون صدف دریا بودهر کجا صحبت از عشق تو گردد گویمکاشکی قلب من از غیر خدا منها بودعارفی وقت سحر کرد نصیحت ما راباید از غیر خدا وقت سحر تنها بودروزی ما شود ایکاش دمادم بادهذکر ما کاش دمادم ز لب مینا بوددوش در خواب گران، برزخ خود را دیدمکه مرا خلدبرین جایگه و ماوی بودیک کسی بود که با سینه سوزان می گفت:کاش در سینه من حب علی؛ مولا بودیک کسی بود که با مهر علی و
زهراهمچنان سرو سهی بود و سرش بالا بود"ناصحا" هر دل آگاه و سخندان گویدکه این غزل مختص هر دیده ور بینا بوداحمدرضا احمدی"ناصح گلستانی"۱۴۰۲/۸/۱۴
+ نوشته شده در ساعت   توسط | اندیشه سرای ناصح گلستانی....
ما را در سایت اندیشه سرای ناصح گلستانی. دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : golastanio بازدید : 39 تاريخ : سه شنبه 16 آبان 1402 ساعت: 17:03